جدول جو
جدول جو

معنی قَطَّعَ - جستجوی لغت در جدول جو

قَطَّعَ
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

استفراغ کردن، او استفراغ کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تحریم کردن، او حرفش را قطع کرد
دیکشنری عربی به فارسی
با قاشق خوردن، خوٰاننده رپ
دیکشنری عربی به فارسی
لمینت کردن، او درخشید
دیکشنری عربی به فارسی
لاک زدن، لکّه زد
دیکشنری عربی به فارسی
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
صاف کردن، مردم
دیکشنری عربی به فارسی
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
پایه زدن، بافرهنگی
دیکشنری عربی به فارسی
قانونی کردن، او مدوّن شد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کوتاه کردن، قلعه
دیکشنری عربی به فارسی
پوست کندن
دیکشنری عربی به فارسی
بوسیدن، قبل از
دیکشنری عربی به فارسی
مقدّس کردن، تقدیس کنید
دیکشنری عربی به فارسی
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
صنعتی کردن، ساختن
دیکشنری عربی به فارسی
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
برش کردن، بریدن، هک کردن، اعتراض کردن، اظهار نظر کردن، قطع کردن، کوتاه کردن، کندن
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
کند کردن، سرعتش را کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، او شکست
دیکشنری عربی به فارسی
طرح ریزی کردن، او برنامه ریزی کرد، برنامه ریزی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
هدر دادن، هدر داد
دیکشنری عربی به فارسی
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
عطر زدن، عطر
دیکشنری عربی به فارسی
قانون گذاری کردن، قانونی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مرطوب کردن، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تقسیم کردن
دیکشنری عربی به فارسی