معنی قَنَّنَ
قَنَّنَ
قانونی کردن، او مدوّن شد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَنَّنَ
بَيَّنَ
بَيَّنَ
نِشان دادَن، بین
دیکشنری عربی به فارسی
أَنتَنَ
أَنتَنَ
بوی بَد دادَن، شُما
دیکشنری عربی به فارسی
أَمَّنَ
أَمَّنَ
بیمِه کَردَن، اَمنیَّت
دیکشنری عربی به فارسی
حَصَّنَ
حَصَّنَ
تَقوِیت کَردَن، قَلعِه، مُطمَئِن شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَسَّنَ
حَسَّنَ
بِهینِه کَردَن، او بِهبود یافت
دیکشنری عربی به فارسی
دَوَّنَ
دَوَّنَ
تاریخ نِگاری کَردَن، او یادداشت کَرد، یادداشت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَخَّنَ
دَخَّنَ
دود کَردَن، سیگار کِشید
دیکشنری عربی به فارسی
دَجَّنَ
دَجَّنَ
خانِگی کَردَن، اَهلی کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
جَنَّدَ
جَنَّدَ
ثَبتِ نام کَردَن، اِستِخدام کَرد
دیکشنری عربی به فارسی