ترجمه قَطَعَ به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
معنی قَطَعَ
- قَطَعَ
- برش کردن، بریدن، هک کردن، اعتراض کردن، اظهار نظر کردن، قطع کردن، کوتاه کردن، کندن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَطَعَ
دَفَعَ
- دَفَعَ
- دَست زَدَن، هُل دادَن، پَرداخت کَردَن، بِه شِدَّت کوبیدَن، بَرداشت کَردَن، فُرو رَفتَن، سَر بِه سینِه زَدَن، زَدَن، تَحرِیک کَردَن، بِه جِلو بُردَن، راهنَمایی کَردَن، دَستمُزد پَرداخت کَردَن، ضَربِه زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَمَعَ
- جَمَعَ
- گُروه کَردَن، مَجموعِه، جَمع آوَری کَردَن، تَرکیب کَردَن، تَدوین کَردَن، گِردِ هَم آمَدَن، جَمع کَردَن، گُروه بَندی کَردَن، کِنارِ هَم قَرار دادَن، تودِه کَردَن، دُوبارِه جَمع کَردَن، دُوبارِه مُتَّحِد کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی