جدول جو
جدول جو

معنی فراهیختن - جستجوی لغت در جدول جو

فراهیختن
ادب کردن، تربیت کردن، برکشیدن
تصویری از فراهیختن
تصویر فراهیختن
فرهنگ فارسی عمید
فراهیختن
ادب کردن، برکشیدن
تصویری از فراهیختن
تصویر فراهیختن
فرهنگ لغت هوشیار
فراهیختن
((فَ تَ))
برکشیدن، تربیت کردن، ادب آموختن، فراهختن
تصویری از فراهیختن
تصویر فراهیختن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهیخته
تصویر فراهیخته
برکشیده (شمشیر و جز آن)، تربیت شده ادب یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهیختن
تصویر فروهیختن
فرو کشیدن به پایین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهیختن
تصویر فروهیختن
((~. تَ))
فروهختن، فرو کشیدن، رو به پایین کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراهیخته
تصویر فراهیخته
((فَ تِ))
برکشیده، تربیت شده، ادب آموخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراهیخته
تصویر فراهیخته
تربیت شده، ادب آموخته
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهازیده، آخته، برهیخته، آهخته، برکشیده، آهنجیده، آهیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروهیختن
تصویر فروهیختن
به پایین انداختن، بر زمین گذاشتن، فرو گذاشتن، پایین گذاشتن، آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن، کنایه از خراب شدن، فروهشتن، فروهلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
تربیت کردن، تربیت، ادب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراهختن
تصویر فراهختن
بر کشیدن (شمشیر و جز آن)، تربیت کردن ادب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
ادب آموختن، تربیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
((فَ تَ))
ادب کردن، تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراهختن
تصویر فراهختن
((فَ هِ تَ))
برکشیدن، تربیت کردن، ادب آموختن، فراهیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروریختن
تصویر فروریختن
چیزی را از بالا به پائین ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
برآوردن، تربیت کردن وآموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
تحصیل کرده، مودب، آکادمیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
ادب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاریختن
تصویر فاریختن
فرو ریختن، جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن، نابود شدن، از بین رفتن، خراب کردن، انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراهخته
تصویر فراهخته
برکشیده (شمشیر و جز آن)، تربیت شده ادب یافته
فرهنگ لغت هوشیار
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهختن
تصویر فروهختن
فرو کشیدن به پایین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
((بَ تَ))
برکشیدن، برآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
((پَ تَ))
تربیت کردن، پرهیز کردن، رها کردن، برآوردن، برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
((فَ تِ))
فرهخته، ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ و دانش، ادب آموخته، تربیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراهین
تصویر فراهین
(پسرانه)
فرایین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهیختن، برای مثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراختن
تصویر فراختن
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، افراختن، اوراشتن، فراشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
ادب کردن تادیب کردن تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراختن
تصویر فراختن
((فَ تَ))
بلند کردن، بالا بردن، افراختن
فرهنگ فارسی معین