معنی فاریختن - فرهنگ فارسی عمید
معنی فاریختن
- فاریختن
- فرو ریختن، جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن، نابود شدن، از بین رفتن، خراب کردن، انداختن
تصویر فاریختن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فاریختن
فاریختن
- فاریختن
- واریختن. فروریختن. رجوع به تاج المصادر بیهقی (باب افتعال: ارتجاس) ، و ریختن شود
لغت نامه دهخدا
واریختن
- واریختن
- ریختن، باز ریختن. دوباره ریختن. واریز کردن.
- واریختن حساب را، تفریغ حساب کردن با کسی. معلوم کردن حق هر یک از شریکین متعاملین. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا