جدول جو
جدول جو

معنی فراهختن

فراهختن((فَ هِ تَ))
برکشیدن، تربیت کردن، ادب آموختن، فراهیختن
تصویری از فراهختن
تصویر فراهختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراهختن

فراهختن

فراهختن
فراهیختن. آویختن، تربیت نمودن. ادب کردن. (برهان) ، بیرون آوردن. بیرون کردن. اخراج. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فراهیختن

فراهیختن
فراهختن. تأدیب نمودن. تربیت کردن، آویختن. (برهان). رجوع به فراهختن شود
لغت نامه دهخدا

فرهختن

فرهختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فَرهیختَن، برای مِثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
فرهختن
فرهنگ فارسی عمید