معنی فرهیخته
- فرهیخته
- تحصیل کرده، مودب، آکادمیست
واژههای مرتبط با فرهیخته
فرهیخته
- فرهیخته
- ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
فرهیخته
- فرهیخته
- فرهخته، ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
فرهیخته
- فرهیخته
- باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ و دانش، ادب آموخته، تربیت شده
فرهیخته
- فرهیخته
- ادب آموخته. (غیاث). فرهخته. رجوع به فرهخته شود
فرهیخته
- فرهیخته
- بافرهنگ، دانشمند، عالم، فاضل، مودب، متادب، متین
متضاد: نافرهیخته
فرهیختن
- فرهیختن
- تربیت کردن، تربیت، ادب کردن
فرهیختن
- فرهیختن
- تربیت کردن، ادب آموختن، فَرهِختَن
برهیخته
- برهیخته
- برآورده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهِختِه، آهیختِه، آهَنجیدِه، آختِه، فَراهیختِه، بَرکِشیدِه، آهازیدِه
فراهیخته
- فراهیخته
- برکشیده (شمشیر و جز آن)، تربیت شده ادب یافته
