- سَوَّدَ
- سیاه کردن، سیاه
معنی سَوَّدَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علّت آوردن، یک دلیل
رأی دادن، صدا
پانسمان کردن، کلاهبرداری
خراب کردن، او آن را تحریف کرد، تحریف کردن
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
حمایت کردن، او حمایت کرد
مسیحی کردن، او غسل تعمید داده شد، تعمید دادن
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
آسان کردن، آسان
ضخیم کردن، ماهی
تحویل دادن، صلح
خاموش کردن، مسکّن
نشت کردن، ازدحام
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
جبران کردن، جبران کرد
تهویه کردن، کیفیّت
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
سوخت رساندن، او فراهم کرد، تأمین کردن، تجهیز کردن
تأیید کردن، او تأیید کرد، دوباره تاکید کردن
سرد کردن، سرد
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
انحراف کردن، او بحث کرد
تاریخ گذاشتن، وی تصریح کرد، دقیقاً مشخّص کردن، اصطلاح کردن، پیش تعیین کردن، قیمت گذاشتن، مشخّص کردن
گشت زدن، نقش
توسعه دادن، فاز
ثبت نام کردن، استخدام کرد
منجمد کردن، یخ کرد، یخ زدن
ترساندن، ترس
شجاع کردن، بدن، شخصیّت دادن، نمادین کردن
نوآوری کردن، او تمدید کرد، تایید مجدّد کردن، دوباره بازسازی کردن
طولانی کردن، طول
جفت کردن، شوهر