جدول جو
جدول جو

معنی رَوَّعَ - جستجوی لغت در جدول جو

رَوَّعَ
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مجوّز دادن، او مجوّز داد
دیکشنری عربی به فارسی
پایین زدن، لگد زدن
دیکشنری عربی به فارسی
فشار وارد کردن، برای تمرکز، بانک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دنده گذاری کردن، او نصب کرد، ترکیب کردن، پیکربندی کردن، نصب کردن، لوله کشیدن، رگبار زدن
دیکشنری عربی به فارسی
مرطوب کردن، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
رسمی کردن، هزینه
دیکشنری عربی به فارسی
پارک کردن، تاسیس کرد
دیکشنری عربی به فارسی
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
دیکشنری عربی به فارسی
قانون گذاری کردن، قانونی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سیاه کردن، سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
سوخت رساندن، او فراهم کرد، تأمین کردن، تجهیز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
جفت کردن، شوهر
دیکشنری عربی به فارسی
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
خراب کردن، او آن را تحریف کرد، تحریف کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نوع دادن، نوع، تنوّع دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، ترس
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
انحراف کردن، او بحث کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
تهویه کردن، کیفیّت
دیکشنری عربی به فارسی
پیش بینی کردن، پیش بینی
دیکشنری عربی به فارسی
هدر دادن، هدر داد
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
توسعه دادن، فاز
دیکشنری عربی به فارسی
جبران کردن، جبران کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
رأی دادن، صدا
دیکشنری عربی به فارسی
صنعتی کردن، ساختن
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ کردن، رنگ، خم کردن، رنگ دادن
دیکشنری عربی به فارسی