- دَقَّقَ
- تصحیح کردن، او بررسی کرد
معنی دَقَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمیق تر کردن، عمق
ریزبینی، دقّت
مستند کردن، اعتماد کرد
زمان بندی کردن، زمان
حرمت گذاشتن، او احترام می گذارد
امضا کردن، او افتاد
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
جستجو کردن، فضولی
هماهنگ کردن، طرح بندی
فردی سازی کردن، تفاوت، تمیز دادن، تشخیص دادن
پاره کردن
منطقی کردن، ذهن
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
لکّه انداختن، پاشیدن
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
سنبه کردن، چرخید
خانگی کردن، اهلی کرد
دود کردن، سیگار کشید
مربّی کردن، مسیر
لکّه انداختن، خامه ای
قوی کردن، حمایت کند
گرم کردن، گرم
ماساژ دادن، ورز دادن
لوس کردن، متنعّم کردن
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
گشت زدن، نقش
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
کاهش دادن، گارد سیاه
زنگ زدن، در بزن، کوبیدن، میخ زدن