جدول جو
جدول جو

معنی دَقَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو

دَقَّقَ
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمیق تر کردن، عمق
دیکشنری عربی به فارسی
ریزبینی، دقّت
دیکشنری عربی به فارسی
مستند کردن، اعتماد کرد
دیکشنری عربی به فارسی
زمان بندی کردن، زمان
دیکشنری عربی به فارسی
حرمت گذاشتن، او احترام می گذارد
دیکشنری عربی به فارسی
امضا کردن، او افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
دیکشنری عربی به فارسی
جستجو کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی
هماهنگ کردن، طرح بندی
دیکشنری عربی به فارسی
فردی سازی کردن، تفاوت، تمیز دادن، تشخیص دادن
دیکشنری عربی به فارسی
پاره کردن
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سنبه کردن، چرخید
دیکشنری عربی به فارسی
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دود کردن، سیگار کشید
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، خامه ای
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
گرم کردن، گرم
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زدن، در بزن، کوبیدن، میخ زدن
دیکشنری عربی به فارسی