جدول جو
جدول جو

معنی حَكِيم - جستجوی لغت در جدول جو

حَكِيم
قابل قضاوت، عاقل، خردمند
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

همدل، مهربان، رحیم، قابل ترحّم، دل رحم، لطیف بودن
دیکشنری عربی به فارسی
به طور نادانسته، به روشی غیرعاقلانه
دیکشنری عربی به فارسی
بی احتیاطانه، نابخردانه، ناآگاهانه
دیکشنری عربی به فارسی
داوری، حکومت کردن، داور، قضاوتگر
دیکشنری عربی به فارسی
خوش سیما، خوش تیپ
دیکشنری عربی به فارسی
نماینده، عامل، نمایندگی
دیکشنری عربی به فارسی
شوخ، فکّ
دیکشنری عربی به فارسی
تقسیم کننده، فاضلاب
دیکشنری عربی به فارسی
کرم مانند، سخاوتمندانه، مهربان
دیکشنری عربی به فارسی
شیطنت آمیز، میانگین
دیکشنری عربی به فارسی
رهبر گروه، رهبر
دیکشنری عربی به فارسی
زیرکانه، نقشه کشی
دیکشنری عربی به فارسی
بی فایده
دیکشنری عربی به فارسی
عظیم، عالی، شگفت آور، غول
دیکشنری عربی به فارسی
آگاه، دانستن
دیکشنری عربی به فارسی
قوی هیکل، دالتونیسم
دیکشنری عربی به فارسی
ادای احترام، افتخار
دیکشنری عربی به فارسی
باهوش، خوشمزه، هوشمند، زیرک، زرنگ
دیکشنری عربی به فارسی
حاکم، فرماندار
دیکشنری عربی به فارسی
گپ زدن، تصادف، مدرن، اخیراً
دیکشنری عربی به فارسی
آهنین، آهن
دیکشنری عربی به فارسی
افسرده، غمگین، ناامید، دل شکسته، غمگینی، ناراحت
دیکشنری عربی به فارسی
صدای خش خش، سوئیچ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دست نخورده، اوایل
دیکشنری عربی به فارسی
ناقص، نابخردانه، ناخوشایند
دیکشنری عربی به فارسی