معنی حَاكِم
حَاكِم
حاکم، فرماندار
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَاكِم
حَالِم
حَالِم
خواب دیدَن، رُؤیاپَرداز، رویاپَرداز
دیکشنری عربی به فارسی
حَاسِم
حَاسِم
قَطعی، حَیاتی
دیکشنری عربی به فارسی
حَازِم
حَازِم
قاطِع، مُحکَم، مُصَمَّم
دیکشنری عربی به فارسی
خَاصِم
خَاصِم
دَعوا جوی، مُناقِشِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَادِم
خَادِم
خِدمَتکار، بَندِه، سِرویس دَهَندِه، فَرمانبَردار
دیکشنری عربی به فارسی
حَكِيم
حَكِيم
قابِلِ قِضاوَت، عاقِل، خِرَدمَند
دیکشنری عربی به فارسی
حَائِز
حَائِز
دارَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَائِر
حَائِر
مُتَحَیِّر، گیج شُدِه، پَریشان
دیکشنری عربی به فارسی
حَائِج
حَائِج
آشُفتِه، یِک گِدا
دیکشنری عربی به فارسی