معنی وَكِيل
وَكِيل
نماینده، عامل، نمایندگی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با وَكِيل
أَصِيل
أَصِيل
بومی، اَصیل، نِمونِه وار
دیکشنری عربی به فارسی
بَكِير
بَكِير
دَست نَخُوردِه، اَوایِل
دیکشنری عربی به فارسی
بَدِيل
بَدِيل
جانِشین، جایگُزین
دیکشنری عربی به فارسی
بَخِيل
بَخِيل
بَخِیل، خَسیس
دیکشنری عربی به فارسی
حَكِيم
حَكِيم
قابِلِ قِضاوَت، عاقِل، خِرَدمَند
دیکشنری عربی به فارسی
دَلِيل
دَلِيل
دایِرِه مَعارِف، راهنَمای، مَدرَک، راهنَما، نِشانِه، اِثباتی
دیکشنری عربی به فارسی
جَمِيل
جَمِيل
خُوش چِهرِه، زیبا، دِلرُبا، مَطلوب
دیکشنری عربی به فارسی
ذَكِيّ
ذَكِيّ
باهوش، خُوشمَزِه، هوشمَند، زیرَک، زِرَنگ
دیکشنری عربی به فارسی
جَلِيل
جَلِيل
بِسیار مُهِمّ، عالی، عَظیم
دیکشنری عربی به فارسی