معنی حَكَم
حَكَم
داوری، حکومت کردن، داور، قضاوتگر
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَكَم
حَكَمَ
حَكَمَ
قِضاوَت کَردَن، حُکومَت کَردَن، مَحکوم کَردَن، حُکم دادَن
دیکشنری عربی به فارسی