پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن پریشان کردن پراکنده شدن پراکنده ساختن، برای مثال مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱ - ۳۸۶)
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَژولیدَن، بَرهَم خوردن پریشان کردن پراکنده شدن پراکنده ساختن، برای مِثال مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱ - ۳۸۶)
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
پراشیدن. پریشان کردن. پراکنده ساختن. متفرق کردن. پخش کردن. پاشیدن. طحطحه. صعصعه. ثرثر. ثرثره: ز چندین مال و چندین زر که برپاشی وبپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی. فرخی. مرد بددل خیانت اندیشد راز خود پیش خلق بپریشد. سنائی. ، افشاندن. برباد دادن. پریشان کردن: بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت تا به دو دست و دل و پای بنفشه سپریم. منوچهری. پشولیدن. بشولیدن. ژولیدن. درهم کردن. آشفتن. آلفتن، بدحال شدن و بدحال گردانیدن. بیخود گشتن
پراشیدن. پریشان کردن. پراکنده ساختن. متفرق کردن. پخش کردن. پاشیدن. طحطحه. صعصعه. ثَرثَر. ثَرثَره: ز چندین مال و چندین زر که برپاشی وبپریشی عجب باشد که باشد در جهان تنگی و درویشی. فرخی. مرد بددل خیانت اندیشد راز خود پیش خلق بپریشد. سنائی. ، افشاندن. برباد دادن. پریشان کردن: بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت تا به دو دست و دل و پای بنفشه سپریم. منوچهری. پشولیدن. بشولیدن. ژولیدن. درهم کردن. آشفتن. آلفتن، بدحال شدن و بدحال گردانیدن. بیخود گشتن
در آغوش گرفتن. در بغل گرفتن، در بیت ذیل سوزنی اگر تصحیفی راه نیافته باشد آگوشیدن به معنی بستن آمده است: در شادیت گشاده ست و در غم بسته بسته مگشای همه عمر وگشاده ماگوش می آسوده بکف گیر و ز عشرت ماسای کز نوا بلبل آسوده درآمد بخروش. سوزنی
در آغوش گرفتن. در بغل گرفتن، در بیت ذیل سوزنی اگر تصحیفی راه نیافته باشد آگوشیدن به معنی بستن آمده است: در شادیت گشاده ست و در غم بسته بسته مگشای همه عمر وگشاده ماگوش می آسوده بکف گیر و ز عشرت ماسای کز نوا بلبل آسوده درآمد بخروش. سوزنی