معنی آمیزیدن آمیزیدن آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع تصویر آمیزیدن فرهنگ فارسی عمید
آموزیدن آموزیدن آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن فرهنگ فارسی عمید
گمیزیدن گمیزیدن شاشیدن، اِدرار کَردَن، شاشِدَن، میزیدَن، گُمیز کَردَن، شاش زَدَن، شاریدَن، گُمیختَن، چامیدَن، میختَن فرهنگ فارسی عمید