جدول جو
جدول جو

معنی آمیزیدن

آمیزیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آمیزیدن

آمرزیدن

آمرزیدن
بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
آمرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار

آموزیدن

آموزیدن
آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن
آموزیدن
فرهنگ فارسی عمید

گمیزیدن

گمیزیدن
شاشیدن، اِدرار کَردَن، شاشِدَن، میزیدَن، گُمیز کَردَن، شاش زَدَن، شاریدَن، گُمیختَن، چامیدَن، میختَن
گمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید

آمرزیدن

آمرزیدن
بخشودن و عفو کردن و درگذشتن خداوند از گناه کسی پس از مردن او
آمرزیدن
فرهنگ فارسی عمید