جدول جو
جدول جو

معنی سریشیدن

سریشیدن((س دَ))
آغشته کردن، مخلوط کردن، خمیر کردن، آفریدن، سرشتن
تصویری از سریشیدن
تصویر سریشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سریشیدن

سریشیدن

سریشیدن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
سریشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

سریشیدن

سریشیدن
سرشتن. خمیر کردن آرد و مانند آن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خریشیدن

خریشیدن
از پوست بدن یا سطح چیزی با سر ناخن خار و جز آن ایجاد خراش کردن خراش دادن، ریش کردن مجروح ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

پریشیدن

پریشیدن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
پریشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

خریشیدن

خریشیدن
خراش دادن، خراشیدن، برای مِثال جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم / جهانا یافتی کامت کنون زاین بیش نخریشم (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۸)
خریشیدن
فرهنگ فارسی عمید