معنی پریشیدن پریشیدن پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردنپریشان کردنپراکنده شدنپراکنده ساختن، برای مثال مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱ - ۳۸۶) تصویر پریشیدن فرهنگ فارسی عمید