آلیزیدن آلیزیدن جفته افکندن. جفتک انداختن: نفس چون سیر گشت بستیزد توسن آسا بهر سوآلیزد. سراج الدین راجی لغت نامه دهخدا
آمیزیدن آمیزیدن آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع فرهنگ فارسی عمید