جدول جو
جدول جو

معنی آکیشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

آکیشیدن
(کَ مَ زَ دَ)
آکیش...درآویخته باشد، چه اندرآکیشیدیعنی اندرآویخت. (برهان). و رجوع به آگیشیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریشیدن
تصویر پریشیدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پریشان کردن
پراکنده شدن
پراکنده ساختن، برای مثال مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱ - ۳۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیشیده
تصویر آگیشیده
آویخته، آویزان شده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریشیدن
تصویر خریشیدن
خراش دادن، خراشیدن، برای مثال جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم / جهانا یافتی کامت کنون زاین بیش نخریشم (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشیبیدن
تصویر آشیبیدن
جنگیدن، ستیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
یکدیگر را در آغوش گرفتن، در بر کشیدن، در بغل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگوشیدن
تصویر آگوشیدن
آغوشیدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، در بر کشیدن، در بغل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
آلیز زدن، جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژیریدن
تصویر آژیریدن
هشیار کردن، آگاه ساختن، آگاهانیدن، بانگ زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
صبر کردن، آرام گرفتن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، درآویختن، آویزان شدن، پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ گُ دَ)
آویختن. پیچیدن.
- پای آگیش، بپای آویز. پای پیچ:
توشۀ جان خویش از او بربای
پیش کآیدت مرگ پای آگیش.
رودکی.
رجوع به آکیش و آکیشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگوشیدن
تصویر آگوشیدن
در بغل گرفتن در بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریشیدن
تصویر سریشیدن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
صبر کردن آرام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشیدن
تصویر پریشیدن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیده
تصویر آگیشیده
آویخته آویزان شده پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
از پوست بدن یا سطح چیزی با سر ناخن خار و جز آن ایجاد خراش کردن خراش دادن، ریش کردن مجروح ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
جفتک زدن جفته انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
در بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژیریدن
تصویر آژیریدن
هشیاروآگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژیریدن
تصویر آژیریدن
((دَ))
هوشیار کردن، خبردار کردن، فریاد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
((دَ))
جفتک زدن، لگد انداختن، آلیزدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشیدن
تصویر پریشیدن
((پَ دَ))
بدحال شدن، تهیدست شدن، آشفته گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریشیدن
تصویر خریشیدن
((خَ دَ))
خراشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریشیدن
تصویر سریشیدن
((س دَ))
آغشته کردن، مخلوط کردن، خمیر کردن، آفریدن، سرشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
((س دَ))
اسکیزیدن، برجستن، جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکیبیدن
تصویر شکیبیدن
((شَ دَ))
صبر کردن، شکیفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
((دَ))
آویختن، پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
((دَ))
در بغل گرفتن، در بر کشیدن
فرهنگ فارسی معین