معنی manier - جستجوی لغت در جدول جو
manier
استفاده کردن از، دسته
ادامه...
اِستِفادِه کَردَن اَز، دَستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manier
طرز، راه
ادامه...
طَرزِ، راه
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
masser
ماساژ دادن
ادامه...
ماساژ دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mariner
ترشی انداختن، مرینیت کنید
ادامه...
تُرشی اَنداختَن، مَرینیِت کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monter
بالا بردن، بالا رفتن، سواری کردن، صعود کردن
ادامه...
بالا بُردَن، بالا رَفتَن، سَواری کَردَن، صُعود کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vanter
تحسین کردن، لاف زدن
ادامه...
تَحسِین کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
varier
تغییر دادن، متفاوت است
ادامه...
تَغییر دادَن، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
danser
رقصیدن، برای رقصیدن
ادامه...
رَقصیدَن، بَرایِ رَقصیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
émaner
منتشر شدن، سرچشمه می گیرد
ادامه...
مُنتَشِر شُدَن، سَرچِشمه می گیرَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manquer
از دست دادن، خانم، کمبود داشتن
ادامه...
اَز دَست دادَن، خانُم، کَمبود داشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
émacier
لاغر کردن، لاغر شدن
ادامه...
لاغَر کَردَن، لاغَر شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parier
ذین گذاشتن، شرط بندی، شرط بندی کردن، قمار کردن
ادامه...
ذین گُذاشتَن، شَرط بَندی، شَرط بَندی کَردَن، قُمار کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
panser
پانسمان کردن، بانداژ
ادامه...
پانسِمان کَردَن، بانداژ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
panner
صفحه بندی کردن
ادامه...
صَفحِه بَندی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manera
طرز، روش
ادامه...
طَرزِ، رَوِش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mandar
دستور دادن، ارسال کنید
ادامه...
دَستور دادَن، اِرسال کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
manière
طرز، روش
ادامه...
طَرزِ، رَوِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manuel
دستی، کتابچه راهنمای کاربر
ادامه...
دَستی، کِتابچِه راهنَمایِ کاربَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
animer
روح دادن، جان دادن، زنده کردن
ادامه...
روح دادَن، جان دادَن، زِندِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
remanier
دوباره ترتیب دادن، تنظیم مجدّد
ادامه...
دُوبارِه تَرتِیب دادَن، تَنظِیم مُجَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manger
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
marier
ازدواج کردن، ازدواج کن
ادامه...
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manter
نگه داشتن، برای نگهداری، نگهداری کردن، حفظ کردن
ادامه...
نِگَه داشتَن، بَرایِ نِگَهداری، نِگَهداری کَردَن، حِفظ کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
hanter
تعقیب کردن، خالی از سکنه
ادامه...
تَعقِیب کَردَن، خالی اَز سَکَنِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
renier
انکار کردن، انکار کند، پشیمان شدن
ادامه...
اِنکار کَردَن، اِنکار کُنَد، پَشیمان شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
karier
حرفه
ادامه...
حِرفِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
linier
خطّی
ادامه...
خَطّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kanker
سرطانی، سرطان
ادامه...
سَرَطانی، سَرَطان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lancer
انداختن، پرتاب، پرتاب کردن، راه اندازی کردن، نیزه انداختن
ادامه...
اَنداختَن، پَرتاب، پَرتاب کَردَن، راه اَندازی کَردَن، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bander
چشم بند کردن، سخت گرفتن
ادامه...
چِشم بَند کَردَن، سَخت گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Wander
سرگردان شدن، سرگردان
ادامه...
سَرگَردان شُدَن، سَرگَردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
maniak
دیوانه وار، دیوانه، هیجانی
ادامه...
دیوانِه وار، دیوانِه، هَیَجانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
manajer
مدیر
ادامه...
مُدیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی