معنی parier
parier
ذین گذاشتن، شرط بندی، شرط بندی کردن، قمار کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با parier
karier
karier
حِرفِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
marier
marier
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
varier
varier
تَغییر دادَن، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parler
parler
حَرف زَدَن، صُحبَت کُنید، صُحبَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prier
prier
دُعا کَردَن، دُعا کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
garder
garder
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
partir
partir
تَرک کَردَن، تَرک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
parecer
parecer
بِه نَظَر رِسیدَن، بِه نَظَرِ می رِسَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
perder
perder
اَز دَست دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی