معنی bander
bander
چشم بند کردن، سخت گرفتن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با bander
Wander
Wander
سَرگَردان شُدَن، سَرگَردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ander
ander
دیگَر
دیکشنری هلندی به فارسی
anders
anders
بِه طُورِ مُتِفاوِت، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
andere
andere
دیگَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
hanter
hanter
تَعقِیب کَردَن، خالی اَز سَکَنِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
garder
garder
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
fonder
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
abonder
abonder
فَراوان بودَن، فَراوان اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Render
Render
اِرائِه دادَن، رِندِر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی