جدول جو
جدول جو

معنی kuumiza - جستجوی لغت در جدول جو

kuumiza
رنجاندن، صدمه زدن، آزرده کردن، موذی، آسیب رساندن، تحمیل کردن، آسیب زدن، دردناک، زخم زننده، دردآور
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دراماتیک کردن، بازیگری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تشدید کردن، بیشتر صدمه ببیند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خارش دار، گاز گرفتن، نیش زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بازار کردن، برای فروش، فروختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژگون شدن، قورت دادن، مصرف کردن، بلعیدن، شورش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درد کردن، گاز گرفته شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دود دادن، دود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تحسین کردن، تشویق کنند، توانا کردن، تشویق کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وزیدن، دمیدن، پف کردن، فشاردادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نظرسنجی کردن، پرسیدن، پرس و جو کردن، پرسشگر، بازجویی کردن، پرسش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خشمگین کردن، نفرت انگیز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آرام کردن، آرام باش، دلداری دادن، خاموش کردن، اطمینان دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مفید بودن، برای استفاده، اعمال کردن، مصرف کردن، استثمار کردن، مهار کردن، صرف کردن، استفاده کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اعمال کردن، استفاده می شود، استفاده شده، فرسوده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برآورده کردن، برآورده کند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نسخه نوشتن، سفارش دهید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رنجیدن، جراحت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ناامید کننده، امید آسیب دیده
دیکشنری سواحیلی به فارسی