معنی kuuma
kuuma
خارش دار، گاز گرفتن، نیش زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuuma
kusma
kusma
بازآوَری، اِستِفراغ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kuuza
kuuza
بازار کَردَن، بَرایِ فُروش، فُروختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuumwa
kuumwa
دَرد کَردَن، گاز گِرِفتِه شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuumia
kuumia
رَنجیدَن، جِراحَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutuma
kutuma
اِرسال کَردَن، بَرایِ اِرسال، پَخش کَردَن، فِرِستادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuua
kuua
کُشَندِه، کُشتَن، قَتل کَردَن، با ضَربِه کُشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی