جدول جو
جدول جو

معنی kutunga - جستجوی لغت در جدول جو

kutunga
خلاصه کردن، سرودن، تصوّر کردن، تصویب کردن، راندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دم زدن، تا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برهنه کردن، آشکار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بستن، بسته
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باز کردن، برای باز کردن، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها، باز کردن بسته بندی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محصور کردن، انجماد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خرید کردن، برای خرید، خریداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
هدف قرار دادن، هدف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تخم گذاری کردن، دراز کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
طبقه بندی کردن، ترتیب دادن، دسته بندی کردن، فرمت دادن، اجاره کردن، سر و سامان کردن، دستکاری کردن، سازماندهی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن، رد شدن، زمان بندی کردن، تنظیم کردن، قرار دادن، مرتّب کردن، سازمان دادن، سیستماتیک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکیب کردن، برای ایجاد، پیکربندی کردن، تشکیل دادن، ایجاد کردن، اختراع کردن، شکل دادن، قالب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ریختن، پرتاب کردن، دور انداختن، دفع کردن، رها کردن، کنار گذاشتن، نیزه انداختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ارسال کردن، برای ارسال، پخش کردن، فرستادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محصول برداشت کردن، برداشت، برداشت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خراشیدن، غرغر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خانگی کردن، پرورش دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برخورد کردن، در زدن، واژگون، کوبیدن، به شدّت کوبیدن، زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ساختن، برای ساختن، پایه زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حاشیه ای کردن، جدا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی اثر کردن، لغو، محروم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مراقبت کردن، برای مراقبت از، تأمین کردن، توجّه کردن، پرستاری کردن، نگهداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درزگیر، بست
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مرتکب شدن، عمل کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشرفت کردن، حرکت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیگانگی، جدا شدن، کناره گیری، جدایی، منعزل، انزوا، جدا بودن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خر و پیش کننده، سوختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وابسته کردن، برای پیوستن به، پیوستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دور انداخته شده، دور انداخته شد، دور ریخته شده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مفید بودن، برای استفاده، اعمال کردن، مصرف کردن، استثمار کردن، مهار کردن، صرف کردن، استفاده کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
زنگ زدن، راکد شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شکستن، برای شکستن، منحل کردن، نقض کردن، قطع کردن، پاره کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کاهش، کاهش یابد، انقباض، کاهش یابنده، کم شدن، کاهش یافتن، لاغر کردن، مرده، کوچک شدن، فروکش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تحریم کردن، مقاومت کن، مخالفت کردن، مقابله کردن، مخالف، اعتراض کردن، رد کردن، بی میلی، مقاومت کردن، جواب تند دادن، نادیده گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چهره در هم کشیدن، بداخلاق، عبوس کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی