ترجمه kujiunga به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kujiunga
kujivunia
- kujivunia
- مُتِکَبِّر، بَرایِ اِفتِخار کَردَن، اِفتِخار کَردَن، بِه رُخ کِشیدَن، مُتِکَبِّرانِه، مُفتَخِر، خُود را مَغرور نِشان دادَن، خُودخوٰاهانِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی