معنی berair - جستجوی لغت در جدول جو
berair
آبدار، آبکی
ادامه...
آبدار، آبَکی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bereid
مشتاق، آماده شده است
ادامه...
مُشتاق، آمادِه شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
atrair
فریفتن، جذب کنند، جذب کردن، فریب دادن
ادامه...
فَریفتَن، جَذب کُنَند، جَذب کَردَن، فَریب دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
retrair
بازپس کشیدن، پس گرفتن
ادامه...
بازپَس کِشیدَن، پَس گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
servir
خدمت کردن، خدمت کنید
ادامه...
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
beraat
تبرئه
ادامه...
تَبرِئَه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
binair
دوتایی، باینری
ادامه...
دُوتایی، باینِری
دیکشنری هلندی به فارسی
bereik
دامنه، محدوده
ادامه...
دامَنِه، مَحدودِه
دیکشنری هلندی به فارسی
leraar
معلّم
ادامه...
مُعَلِّم
دیکشنری هلندی به فارسی
berani
بی پروا، شجاع، جسور، بی شرم، دلیر، جرأت داشتن، با دل و جرأت
ادامه...
بی پَروا، شُجاع، جَسور، بی شَرم، دَلیر، جُرأت داشتَن، با دِل و جُرأت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
besar
حجیم، بزرگ، غول مانند، مقدار، عظیم، قابل توجّه
ادامه...
حَجیم، بُزُرگ، غول مانَند، مِقدار، عَظیم، قابِلِ تَوَجُّه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
besar
بوسیدن، بوسه
ادامه...
بوسیدَن، بوسِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
herir
آسیب رساندن، صدمه دیده، زخم زدن
ادامه...
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه، زَخم زَدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
berat
تیره روی، سنگین، سنگینی، پرزحمت
ادامه...
تیرِه روی، سَنگین، سَنگینی، پُرزَحمَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
benar
صحیح، درست است، درست
ادامه...
صَحیح، دُرُست اَست، دُرُست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ferir
آسیب رساندن، صدمه دیده، زخم زدن
ادامه...
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه، زَخم زَدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
berakar
ریشه دادن، ریشه دار شده است
ادامه...
ریشِه دادَن، ریشِه دار شُدِه اَست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berdiri
ایستاده، ایستادن
ادامه...
ایستادِه، ایستادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bersin
عطسه زدن، عطسه کردن
ادامه...
عَطسِه زدَن، عَطسِه کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bereit
مشتاق، آماده
ادامه...
مُشتاق، آمادِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bersih
تمیز، تمیز کردن
ادامه...
تَمیز، تَمیز کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Repair
ترمیم کردن، تعمیر
ادامه...
تَرمیم کَردَن، تَعمیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
servir
خدمت کردن، خدمت کنید
ادامه...
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
berger
گله داری کردن، چوپان
ادامه...
گِلِه داری کَردَن، چُوپَان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bercer
آرامش دادن، سنگ
ادامه...
آرامِش دادَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bergig
به طور کوهستانی، کوهستانی، کوهی
ادامه...
بِه طُورِ کوهِستانی، کوهِستانی، کوهی
دیکشنری آلمانی به فارسی
ternir
لکّه دار کردن
ادامه...
لَکِّه دار کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
berlari
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
vernir
لاک زدن
ادامه...
لاک زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hervir
جوش آوردن، جوشیدن، خشمگین شدن
ادامه...
جوش آوَردَن، جوشیدَن، خَشمگین شُدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
servir
خدمت کردن، خدمت کنید
ادامه...
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
beriak
موج دار کردن، موج دار
ادامه...
مُوج دار کَردَن، مُوج دار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berpasir
دانه دار، شنی، سنگریزه ای، شنزار
ادامه...
دانِه دار، شِنی، سَنگریزِه ای، شِنزار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bermain
سرگرم کردن، بازی کردن، به بازی کردن
ادامه...
سَرگَرم کَردَن، بازی کَردَن، بِه بازی کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
gerar
ایجاد کردن، برای تولید، فرزند داشتن، تولید کردن
ادامه...
ایجاد کَردَن، بَرایِ تَولِید، فَرزَند داشتَن، تَولِید کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی