معنی Repair
Repair
ترمیم کردن، تعمیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Repair
Retain
Retain
نِگَه داشتَن، حِفظ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Regain
Regain
دُوبارِه بِه دَست آوَردَن، دُوبارِه بِدَست آوَرید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Repaired
Repaired
مَرِمَّت شُدِه، تَعمیر شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Remain
Remain
ماندَن، باقی ماندَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
berair
berair
آبدار، آبَکی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Despair
Despair
یَأس، نااُمیدی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Impair
Impair
آسیب زَدَن، خَدشِه دار کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Repay
Repay
پَرداخت کَردَن، بازپَرداخت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rear
Rear
پَروَرِش دادَن، عَقَب
دیکشنری انگلیسی به فارسی