- وَطَّنَ
- ملّی کردن، وطن
معنی وَطَّنَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
خاموش کردن، مسکّن
تزئین کردن، زیبا، آراستن
ملایم کردن، قابل انعطاف، نرم کردن
رنگ کردن، رنگ، خم کردن، رنگ دادن
لاک زدن، لکّه زد
قانونی کردن، او مدوّن شد
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
قطبی کردن، قطب
متعادل کردن، او متعادل شد، تعادل برقرار کردن
ایجاد کردن، کودک
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
امضا کردن، او افتاد
حرمت گذاشتن، او احترام می گذارد
مرطوب کردن، مرطوب
توانا کردن، فعّال شد
نشان دادن، بین
دود کردن، سیگار کشید
کند کردن، سرعتش را کم کرد
بیمه کردن، امنیّت
ویران کردن، او شکست
تقویت کردن، قلعه، مطمئن شدن
بهینه کردن، او بهبود یافت
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
خانگی کردن، اهلی کرد
عطر زدن، عطر
حدس زدن، حدس بزن
طرح ریزی کردن، او برنامه ریزی کرد، برنامه ریزی کردن
ذخیره کردن، فروشگاه
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
ضمانت دادن، در داخل
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
زمان بندی کردن، زمان