- هاسیدن
- بیم داشتن هراسیدن: (من باتوبدی هیچ ندارم زبدیها چیزی نتوان گرتو همی هاس می هاس خ) (لفا)
معنی هاسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- هاسیدن ((دَ))
- هراسیدن، بیم داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وحشت کردن
احتمال دادن
مضطرب و اندوهناک بودن
حیران شدن، فروماندن، گریستن
خشکیدن و بی رنگ شدن لب از ضعف یا از ترس
مضطرب شدن، بی تاب شدن، دلگیر شدن، اندوهناک شدن
سفت شدن، منجمد شدن، بستن و سفت شدن روغن در روی چیزی
پاس دادن، نگهبانی کردن، پاس داشتن، رعایت کردن، لمس کردن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
بستن منعقد شدن سفت شدن (روغن چربی) : روغن ماشین براثر هوای سرد ماسیده، ماست شدن شیر، صورت گرفتن تحقق یافتن: میان آنها آشتی نمی ماسد، یا ماسیدن چیزی برای کسی. فایده ای برای اوداشتن: بعد از این همه زحمت چیزی برای ما نمی ماسد (ماسه)
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
واهمه کردن
خشک شدن و کم رنگ شدن (لب)
ترسیدن، واهمه کردن، برای مثال بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱ - ۹۸)
لاس، لاس زدن، از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن
افتخار کردن، رشد کردن
تورم کردن، ورم کردن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
بر پا شدن
باد کردن ورم کردن تورم
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
ایستادن
پژمرده، گداختن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
حمله کردن