جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هاژیدن

هاژیدن

هاژیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
هاژیدن
فرهنگ لغت هوشیار

هاژیدن

هاژیدن
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ژاژیدن

ژاژیدن
ژاژ خاییدن، هرزه درایی کردن، یاوه سرایی کردن، برای مِثال خواری از او بس بُوَد آن کت کند / رنجه به ژاژیدن بسیار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸)
ژاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

غاژیدن

غاژیدن
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژ کردن، غاز کردن
غاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

فاژیدن

فاژیدن
خمیازه کشیدن، دهان دره کردن، فاژه کردن، فاژه کشیدن، برای مِثال شراب شب و نشئۀ آن نیرزد / به فاژیدن بامداد خمارش (ابوالمثل بخاری - شاعران بی دیوان - ۶۷)
فاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

غاژیدن

غاژیدن
پنبه دانه را از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن برای رشتن فلخمیدن حلاجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار