- نَسَّقَ
- هماهنگ کردن، طرح بندی
معنی نَسَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غبار پاشیدن، شستن، پاکسازی کردن
کپی کردن، کپی ها، فتوکپی گرفتن، رونوشت برداری کردن
بیان کردن، تلفّظ، تلفّظ کردن، ادای کلمات کردن
مستند کردن، اعتماد کرد
بالش گذاشتن، و بلاک کرد
مرکز قرار دادن، وسط، واسطه گری کردن
گسترش دادن، گسترش دهید
جستجو کردن، فضولی
طعم دادن، طعم و مزّه
نوع دادن، نوع، تنوّع دادن
نسّاب، یک نسب شناس
پاک کردن، تمیز کردن
سازماندهی کردن، او سازماندهی کرد
تفسیر کردن، او توضیح داد
فردی سازی کردن، تفاوت، تمیز دادن، تشخیص دادن
پاره کردن
بنیاد گذاشتن، تاسیس شد، ایجاد کردن
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
سادە کردن، تمدید کنید
بهینه کردن، او بهبود یافت
تصحیح کردن، او بررسی کرد
لکّه انداختن، خامه ای
پل زدن، پل
شجاع کردن، بدن، شخصیّت دادن، نمادین کردن
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
تقسیم کردن
عمیق تر کردن، عمق
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
رسمی کردن، هزینه
پارک کردن، تاسیس کرد
شکستن
ساختار دادن، بافتن