- لَمَّعَ
- لمینت کردن، او درخشید
معنی لَمَّعَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلّی بودن، او تکمیل کرد
ملایم کردن، قابل انعطاف، نرم کردن
رنگ کردن، رنگ، خم کردن، رنگ دادن
سرزنش کردن
درخشان، برّاق
لاک زدن، لکّه زد
مختصر کردن، خلاصه کنید، متراکم کردن
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
شاخه کردن، شاخه
ترساندن، وحشت
نوع دادن، نوع، تنوّع دادن
امضا کردن، او افتاد
گسترش دادن، گسترش دهید
توزیع کردن، توزیع کنید
ضخیم کردن، ماهی
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
درخشیدن، او درخشید، درخشان شدن، صاف و برّاق کردن
تخمیر کردن، قدیمی
لکّه انداختن، پاشیدن
بیمه کردن، امنیّت
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
زیبا کردن، شتر
منجمد کردن، یخ کرد، یخ زدن
حدس زدن، حدس بزن
عمیق تر کردن، عمق
قانون گذاری کردن، قانونی کرد
مسیحی کردن، او غسل تعمید داده شد، تعمید دادن
صنعتی کردن، ساختن
طرّاحی کردن، او مصمّم بود
هدر دادن، هدر داد
ضمانت دادن، در داخل
پانسمان کردن، کلاهبرداری
گروه کردن، مجموعه، جمع آوری کردن، ترکیب کردن، تدوین کردن، گرد هم آمدن، جمع کردن، گروه بندی کردن، کنار هم قرار دادن، توده کردن، دوباره جمع کردن، دوباره متّحد کردن