جدول جو
جدول جو

معنی لَمَسَ - جستجوی لغت در جدول جو

لَمَسَ
لگام زدن، لمس کنید، لمس کردن، ضربه سریع زدن، سیلی زدن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چشمک زدن، مژه
دیکشنری عربی به فارسی
مقاومت کردن، دراز کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ساکت کردن، سکوت
دیکشنری عربی به فارسی
معکوس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
عطسه زدن، عطسه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
داماد شدن، عروسی
دیکشنری عربی به فارسی
شامل کردن، گنجانده شده است، شامل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
کدگذاری کردن، کد
دیکشنری عربی به فارسی
چهره در هم کشیدن، اخم کرد، عبوس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه دادن، مجاز است
دیکشنری عربی به فارسی
نفس نفس زدن، خس خس سینه
دیکشنری عربی به فارسی
لمینت کردن، او درخشید
دیکشنری عربی به فارسی
سیلی زدن، او لیسید
دیکشنری عربی به فارسی
لعنت کردن، نفرین
دیکشنری عربی به فارسی
سیلی زدن
دیکشنری عربی به فارسی
استخدام کردن، یک شغل
دیکشنری عربی به فارسی
گچ کاری کردن، گچ
دیکشنری عربی به فارسی
برانگیختن، او هیجان زده شد
دیکشنری عربی به فارسی
دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
درخشیدن، او درخشید، درخشان شدن، صاف و برّاق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نگاه سریع انداختن، ببین، نگاه اجمالی انداختن، کنایه زدن، چشمک زدن
دیکشنری عربی به فارسی
نشت یافتن، او لیسید
دیکشنری عربی به فارسی
غرق کردن، فرو بردن
دیکشنری عربی به فارسی
زیر لب صحبت کردن، زمزمه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
لمس کننده، لمس کنید
دیکشنری عربی به فارسی
تحمّل کردن، حمل کنید، دانلود کردن، حمل کردن، کامیون کردن، تصوّر کردن، بارگذاری کردن، استفاده کردن از
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
نگهبانی کردن، نگهبان
دیکشنری عربی به فارسی
کپّه کردن، حبس، بازداشت کردن، حبس کردن، محبوس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
غلتیدن، او زیر پا گذاشت
دیکشنری عربی به فارسی
گروه کردن، مجموعه، جمع آوری کردن، ترکیب کردن، تدوین کردن، گرد هم آمدن، جمع کردن، گروه بندی کردن، کنار هم قرار دادن، توده کردن، دوباره جمع کردن، دوباره متّحد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بن بست کردن، یخ کرد
دیکشنری عربی به فارسی
رئیس بودن، سر، اصلی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شکنجه کردن، صاف کرد
دیکشنری عربی به فارسی