معنی أَمَرَ أَمَرَ دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن دَستور دادَن، فَرماندِه، فَرمان دادَن، راهنَمایی کَردَن دیکشنری عربی به فارسی