معنی عَكَسَ
عَكَسَ
معکوس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با عَكَسَ
عَبَسَ
عَبَسَ
چِهرِه دَر هَم کِشیدَن، اَخم کَرد، عَبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَكَّسَ
عَكَّسَ
بَرعَکس کَردَن، مَعکوس
دیکشنری عربی به فارسی
عَطَسَ
عَطَسَ
عَطسِه زدَن، عَطسِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَرَسَ
عَرَسَ
داماد شُدَن، عَروسی
دیکشنری عربی به فارسی
أَكَلَ
أَكَلَ
خُوردَن، غَذا، پُرخُوری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَمَسَ
حَمَسَ
بَراَنگیختَن، او هَیَجان زَدِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی
حَكَمَ
حَكَمَ
قِضاوَت کَردَن، حُکومَت کَردَن، مَحکوم کَردَن، حُکم دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَرَسَ
حَرَسَ
نِگَهبانی کَردَن، نِگَهبان
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
حَبَسَ
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی