- قَضَمَ
- جویدن، گاز گرفتن، گاز زدن، نیش زدن
معنی قَضَمَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
انباشته کردن، او انباشته شد
نمودار کشیدن، هزینه، کشیدن، ترسیم کردن، نقشه کشیدن، امتیاز دادن، طرح زدن
بسته بندی کردن، او بسته بندی کرد
ناسزا گفتن، فحش داد
ادّعا کردن، او مدّعی شد
ازدحام کردن، ازدحام
قدرت داشتن، مقدار
برخورد کردن، او شوکّه شده بود، شوک وارد کردن، متحیّر کردن
از بین بردن، کشتن، قتل کردن
ستم کردن، تسخیر کند
صاف کردن، مردم
وارونه کردن، قلب، برگشت دادن
قفل کردن
در قفس انداختن، قفس
اراده داشتن، عزم
نشستن، سوف، چمبیدن
جلو بردن، پا
تخم گذاری کردن، سینه، در آغوش گرفتن
نصف کردن، تقسیم کردن
هضم کردن، هضم
لبخندیدن، در یک لبخند
رویابافی کردن، رؤیا
قضاوت کردن، حکومت کردن، محکوم کردن، حکم دادن
شکستن، او شکست
دم کردن، منطقه متمدّن، مدنی کردن
آشکار کردن، او تأکید کرد
بی کس کردن، ممنوع، محروم کردن
پشتیبانی کردن، حمایت کند
تحت عمل قرار گرفتن، موضوع
کسر کردن، رقیب
خدمت کردن، او خدمت کرد
نتیجه گرفتن، مهر و موم، مهر کردن، مهر زدن
پریدن، پرش، پرش کردن، جهش کردن، جستجو کردن، جست و خیز کردن