معنی صَدَمَ صَدَمَ برخورد کردن، او شوکّه شده بود، شوک وارد کردن، متحیّر کردن برخورد کَردَن، او شُوکِّه شُدِه بود، شُوک وارِد کَردَن، مُتَحَیِّر کَردَن دیکشنری عربی به فارسی