جدول جو
جدول جو

معنی فرومالیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فرومالیدن
مالیدن بمالیدن، افشردن عصاره گرفتن، تنبیه کردن، برچیدن
تصویری از فرومالیدن
تصویر فرومالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرومالیدن
((~. دَ))
مالیدن، مغلوب کردن، مجازات کردن، فشردن
تصویری از فرومالیدن
تصویر فرومالیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو مالیدن
تصویر فرو مالیدن
مالیدن، به هم مالیدن، فشردن، در هم پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرومولیدن
تصویر فرومولیدن
پنهانی رفتن، جیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرومولیدن
تصویر فرومولیدن
((فُ دَ))
به پایین خزیدن، درنگ کردن، تأخیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو مولیدن
تصویر فرو مولیدن
مولیدن، درنگ کردن، تاخیر کردن، عقب ماندن، واپس خزیدن و به در درفتن
فرهنگ فارسی عمید
پایین گذاشتن بر زمین نهادن، آویزان کردن، پایین افتادن، سست گشتن، آویزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو مولیدن
تصویر فرو مولیدن
به پایین خزیدن و لغزیدن، درنگ کردن دیر ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروباریدن
تصویر فروباریدن
باریدن، ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو هلیدن
تصویر فرو هلیدن
به پایین انداختن، بر زمین گذاشتن، فرو گذاشتن، پایین گذاشتن، آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن، کنایه از خراب شدن، فروهشتن، فروهیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروماندن
تصویر فروماندن
عاجز شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برمالیدن
تصویر برمالیدن
لوله کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمالیدن
تصویر برمالیدن
بالا زدن آستین یا پاچۀ شلوار، مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورمالیدن
تصویر ورمالیدن
دامن به کمر زدن، آستین بالا زدن، کنایه از گریختن و دررفتن
فرهنگ فارسی عمید
دامن برمیان زدن و پارچه ازار و آستین جامه را بالا کردن، گریختن از ترس (چه دامن برمیان زدن دویدن را آسان کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمالیدن
تصویر برمالیدن
((~. دَ))
نوردیدن، طی کردن، بالا زدن آستین و پاچه شلوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروهلیدن
تصویر فروهلیدن
((~. هِ دَ))
پایین گذاشتن، بر زمین گذاشتن، آویزان کردن، فرو افتادن، سست شدن، آویزان شدن، فروهشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروماندن
تصویر فروماندن
((~. دَ))
بیچاره شدن، ناتوان شدن، درنگ کردن، معزول شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورمالیدن
تصویر ورمالیدن
((وَ دَ))
دامن به کمر زدن، آستین بالا زدن، کنایه از گریختن و فرار کردن
فرهنگ فارسی معین