جدول جو
جدول جو

معنی ورمالیدن

ورمالیدن((وَ دَ))
دامن به کمر زدن، آستین بالا زدن، کنایه از گریختن و فرار کردن
تصویری از ورمالیدن
تصویر ورمالیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ورمالیدن

ورمالیدن

ورمالیدن
دامن به کمر زدن، آستین بالا زدن، کنایه از گریختن و دررفتن
ورمالیدن
فرهنگ فارسی عمید

ورمالیدن

ورمالیدن
دامن برمیان زدن و پارچه ازار و آستین جامه را بالا کردن، گریختن از ترس (چه دامن برمیان زدن دویدن را آسان کند)
فرهنگ لغت هوشیار

ورمالیدن

ورمالیدن
دامن بر میان زدن و پاچۀ ازار و آستین جامه را بالا کردن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، کنایه از گریختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرار کردن. (ناظم الاطباء). چه، دامن را بر میان زدن، دویدن را آسان کند. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

ورمالیده

ورمالیده
دامن و یا پاچه و آستین بالا کرده شده، رسوا شده و گریخته از شرم
ورمالیده
فرهنگ لغت هوشیار

برمالیدن

برمالیدن
بالا کردن آستین و پاچۀ تنبان. (برهان). بالا زدن آستین و پاچۀ تنبان از جهت ساختن کاری. (آنندراج). بالا کردن آستین و بالا کردن پایچۀ تنبان برای شتاب رفتن. (غیاث). برزدن. لوله کردن و نوردیدن سر آستین بسوی شانه:
چو شیرینیش از بخت مساعد
شده ساقی و برمالیده ساعد.
آصف خان جعفر (از آنندراج).
چون آمدی به دیر گناه کبیره کن
برمال دست و ساعد و انگور شیره کن.
سنجر کاشی (از آنندراج).
- ساق برمالیده، ساق بالازده:
چرا آزاده در وحشت سرایی لنگراندازد
که سرو از خاک بیرون ساق برمالیده می آید.
میرزا صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

درمالیدن

درمالیدن
مالیدن: به هر منی شکر (دَر ساختن گل انگبین) سه من گل درمالند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مَش ّ، درمالیدن دست به چیزی تا پاکیزه و چربش آن زایل گردد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا