دامن بر میان زدن و پاچۀ ازار و آستین جامه را بالا کردن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، کنایه از گریختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرار کردن. (ناظم الاطباء). چه، دامن را بر میان زدن، دویدن را آسان کند. (حاشیۀ برهان چ معین)
بالا کردن آستین و پاچۀ تنبان. (برهان). بالا زدن آستین و پاچۀ تنبان از جهت ساختن کاری. (آنندراج). بالا کردن آستین و بالا کردن پایچۀ تنبان برای شتاب رفتن. (غیاث). برزدن. لوله کردن و نوردیدن سر آستین بسوی شانه: چو شیرینیش از بخت مساعد شده ساقی و برمالیده ساعد. آصف خان جعفر (از آنندراج). چون آمدی به دیر گناه کبیره کن برمال دست و ساعد و انگور شیره کن. سنجر کاشی (از آنندراج). - ساق برمالیده، ساق بالازده: چرا آزاده در وحشت سرایی لنگراندازد که سرو از خاک بیرون ساق برمالیده می آید. میرزا صائب (از آنندراج).
مالیدن: به هر منی شکر (دَر ساختن گل انگبین) سه من گل درمالند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مَش ّ، درمالیدن دست به چیزی تا پاکیزه و چربش آن زایل گردد. (از منتهی الارب)