معنی فرو هلیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی فرو هلیدن
- فرو هلیدن فُرو هَلیدَن
- به پایین انداختن، بر زمین گذاشتن، فرو گذاشتن، پایین گذاشتن، آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن، کنایه از خراب شدن، فروهشتن، فروهیختن به پایین انداختن، بر زمین گذاشتن، فرو گذاشتن، پایین گذاشتن، آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن، کنایه از خراب شدن، فُروهِشتن، فُروهیختن
تصویر فرو هلیدن
فرهنگ فارسی عمید