جدول جو
جدول جو

معنی فرمش - جستجوی لغت در جدول جو

فرمش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
تصویری از فرمش
تصویر فرمش
فرهنگ فارسی عمید
فرمش
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمشی
تصویر فرمشی
فراموشی، برای مثال مبادا به هشیاری و بیهشی / کسی را ز فرمان او فرمشی (نظامی۵ - ۸۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرمش
تصویر نرمش
انعطاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمد
تصویر فرمد
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی طوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمش
تصویر آرمش
آرام، آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
زردالوی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروش
تصویر فروش
مقابل خرید، عمل فروختن چیزی، بن مضارع فروختن، پسوند متصل به واژه به معنای فروشنده مثلاً کاغذفروش، کتاب فروش، کلاه فروش، میوه فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
پریشان، پراکنده، تاخت و تاز، تاراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هر نوع گستردنی مانند فرش، بستر و رختخواب، برای مثال که خوبانی که درخورد فریش اند / ز عالم در کدامین بقعه بیش اند؟ (نظامی۲ - ۲۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
پروانه، شاه پرک، حشره با بالهای رنگین، فراشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
جامۀ خواب، بستر، رختخواب، کنایه از همسر، همخوابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخش
تصویر فرخش
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخش، پرخچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، زهی، خوشا، آفرین، فری، برای مثال فریش آن روی دیبارنگ چینی / که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر (دقیقی - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
مستخدم اداراۀ دولتی، به ویژه مدارس، جاروکش حرم و صحن مقدس، مامور عدلیه، زندان و مانند آن، خدمتکار، خادم، آنکه فرش می گستراند، گسترندۀ فرش، بساط و مانند آن، برای مثال حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد / فراش باد هر ورقش را به زیر پی (حافظ - ۸۵۸) .
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرما
تصویر فرما
فرمودن، پسوند متصل به واژه به معنای فرماینده مثلاً حکم فرما، فرمان فرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراش
تصویر فراش
آنچه گسترده میشود و بر آن میخوابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرما
تصویر فرما
مخفف فرماینده، آنکه دیگری را کاری فرماید و فرمان براند
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروش
تصویر فروش
فروختن، مبادله چیزی به پول نقد، فروخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریش
تصویر فریش
پراکنده، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمش
تصویر قرمش
مردم درآمیخته همه جورمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمش
تصویر گرمش
گرمی حرارت، تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرمش
تصویر نرمش
قابلیت انعطاف جسمی (اعضای بدن بوسیله ورزش) یاروحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
((س مِ))
زردالوی خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
((فَ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمن
تصویر فرمن
((فَ مَ))
تیری است افقی در کمرکش دکل بیرق های بلند
فرهنگ فارسی معین
((فُ مَ))
تقسیم دیسک به بخش های نشان دار برای ذخیره داده ها و بازیابی اطلاعات، نحوه آرایش داده ها برای ذخیره یا نمایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخش
تصویر فرخش
((فَ رَ خْ))
پرخچ، کفل، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروش
تصویر فروش
((فُ))
فروختن، مقدار پول به دست آمده از فروختن کالا یا ارائه خدمت در یک روز یا ماه یا سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
((فَ مُ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین