معنی فرمش فرمش فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی تصویر فرمش فرهنگ فارسی عمید
فرمش فرمش از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من فرهنگ لغت هوشیار
فرمش فرمش مخفف فراموش که در یاد نداشتن باشد. (برهان). - فرمش کردن، از یاد بردن: بهر من باد خاک اگر بهرام تیغ فرمش کند چو گیرد جام. نظامی. فرموش. فراموش. فرمشی. فرموشی. رجوع بدین مدخل ها شود لغت نامه دهخدا
فروش فروش مقابلِ خرید، عمل فروختن چیزی، بن مضارعِ فروختن، پسوند متصل به واژه به معنای فروشنده مثلاً کاغذفروش، کتاب فروش، کلاه فروش، میوه فروش فرهنگ فارسی عمید
فریش فریش هر نوع گستردنی مانندِ فرش، بستر و رختخواب، برای مِثال که خوبانی که درخورد فریش اند / ز عالم در کدامین بقعه بیش اند؟ (نظامی۲ - ۲۴۳) فرهنگ فارسی عمید