جدول جو
جدول جو

معنی فرامش

فرامش((فَ مُ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامشت، فراموش
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرامش

فرامش

فرامش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرامش
فرهنگ فارسی عمید

فرامش

فرامش
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار

فرامش

فرامش
مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. (برهان). فراموش. فرامشت:
گرچه در داوری زبونکش نیست
از حسابش کسی فرامش نیست.
نظامی.
ترکیب ها:
- فرامش شدن. فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود
لغت نامه دهخدا

آرامش

آرامش
آرامیدن، فراغت راحت آسایش، طماء نینه سکینه، صلح آشتی، ایمنی امنیت، خواب اندک و سبک، سکون یاآرامش با جفت. آرامش مباشرت باوی هماغوش گردیدن با او. یاآرامش جان. یاآرامش جهان
فرهنگ لغت هوشیار

فراموش

فراموش
آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فراموش شدن: از یاد رفتن
فراموش کردن: از یاد بردن
فراموش
فرهنگ فارسی عمید

آرامش

آرامش
آسایش، آسودگی، فراغ، سکون، سکوت، کنایه از امنیت، مقابلِ جنگ، کنایه از صلح
آرامش
فرهنگ فارسی عمید