معنی فرموش
- فرموش
- فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
واژههای مرتبط با فرموش
فرموش
- فرموش
- از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرموش
- فرموش
- فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فراموش
فرموش
- فرموش
- به معنی فراموش است که از یاد رفتن و در خاطر نماندن باشد. (برهان) :
بخور کاین جام شیرین نوش بادت
بجز شیرین همه فرموش بادت.
نظامی.
ترکیب ها:
- فرموش شدن. فرموش کار. فرموش کردن. فرموشی. فرموشیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
فرمول
- فرمول
- سانیز، ساختاره، ریختار
فریوش
- فریوش
- زنگ، همان پریوش هم هست، پریوش، زیبا چون پری
فرهوش
- فرهوش
- دارای هوش و ذکاوت
فرنوش
- فرنوش
- شکوه، نام پادشاه باستانی ماد، نوشنده شکوه و جلال، عقل فلک قمر
خرموش
- خرموش
- نوعی موش بزرگ
فرمول
- فرمول
- قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانندِ co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
