- فراشیدن
- لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
معنی فراشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فراشیدن ((فَ دَ))
- راست شدن موی بدن، از هم جدا شدن، فراخیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استفراغ کردن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
خراش دادن
خراشیدن و پاک کردن
پریشان کردن، پراکندن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بالا کشیدن
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
استفراغ، بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
فراسیون، گیاهی چندساله با ساقه های سفید پوشیده از کرک، برگ های بیضی شکل، گل های سفید یا بنفش و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب و از بین بردن تب و ضدعفونی کردن مجاری تنفس به کار می رود، گندنای کوهی
خشم کردن
جمع کردن پس کشیدن
گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
بلند ساختن، گشودن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
آشفته شدن پریشان گشتن، تباه شدن نابود گشتن
خراشیدن، پریشان کردن پراکنده ساختن
قی کردن استفراغ کردن