جدول جو
جدول جو

معنی فراشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فراشیدن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
تصویری از فراشیدن
تصویر فراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
فراشیدن
((فَ دَ))
راست شدن موی بدن، از هم جدا شدن، فراخیدن
تصویری از فراشیدن
تصویر فراشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هراشیدن
تصویر هراشیدن
استفراغ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
خراش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پریشان کردن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراشیدن
تصویر گراشیدن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرازیدن
تصویر فرازیدن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیدن
تصویر فرادیدن
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراکشیدن
تصویر فراکشیدن
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخیدن
تصویر فراخیدن
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروشیدن
تصویر فروشیدن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراشیدن
تصویر هراشیدن
استفراغ، بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشیون
تصویر فراشیون
فراسیون، گیاهی چندساله با ساقه های سفید پوشیده از کرک، برگ های بیضی شکل، گل های سفید یا بنفش و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب و از بین بردن تب و ضدعفونی کردن مجاری تنفس به کار می رود، گندنای کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراچیدن
تصویر فراچیدن
جمع کردن پس کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازیدن
تصویر فرازیدن
بلند ساختن، گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروشیدن
تصویر فروشیدن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراشیدن
تصویر کراشیدن
آشفته شدن پریشان گشتن، تباه شدن نابود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراشیدن
تصویر گراشیدن
خراشیدن، پریشان کردن پراکنده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراشیدن
تصویر هراشیدن
قی کردن استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
((پَ دَ))
پریشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
((تَ دَ))
ستردن موی به وسیله تیغ از بدن، سابیدن چوب یا فلز به وسیله سوهان یا رنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
((خَ دَ))
ایجاد بریدگی و زخم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
((غَ دَ))
خراشیدن، خشم گرفتن، اندوه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخیدن
تصویر فراخیدن
((فَ دَ))
راست شدن موی بدن، از هم جدا شدن، فراشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراچیدن
تصویر فراچیدن
((فَ. دَ))
برچیدن، جمع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراکشیدن
تصویر فراکشیدن
((فَ کَ یا کِ دَ))
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرازیدن
تصویر فرازیدن
((فَ دَ))
افراشتن، آراستن، گشودن، بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراشیدن
تصویر کراشیدن
((کَ دَ))
تباه شدن کار، پریشان شدن
فرهنگ فارسی معین