هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی در غیب: پنهانی
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی در غیب: پنهانی
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، سحاب، غمام، میغ، غمامه
نام واج «غ» حجاب، پوشش، شوریدن دل، پراکنده دل شدن اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غَیم، سَحاب، غَمام، میغ، غَمامِه
نان ستبرکرده. گردۀ نان تنک. (از کشاف زمخشری). نان گرده. ج، ارغفه و رغف و رغفان و تراغیف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گردۀ نان. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). گرده. (دهار). (مهذب الاسماء). گردۀ نان که برای پختن قدری پهن کرده باشند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غالب آمد حرص و جلدش شد ضعیف بس گلوها را برد عشق رغیف. مولوی. زآنکه پستان شد حجاب آن ضعیف از هزاران نعمت و خوان و رغیف. مولوی. چونکه مطرب پیرتر گشت و ضعیف شد ز بی کسی رهین یک رغیف. مولوی. این سخن پایان نداردوآن خفیف می نویسد رقعه در طمع رغیف. مولوی. چون ببندی شهوتش را از رغیف سر کند آن شهوت از عقل شریف. مولوی
نان ستبرکرده. گردۀ نان تنک. (از کشاف زمخشری). نان گرده. ج، اَرغِفَه و رُغُف و رُغفان و تَراغیف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گردۀ نان. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). گرده. (دهار). (مهذب الاسماء). گردۀ نان که برای پختن قدری پهن کرده باشند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غالب آمد حرص و جلدش شد ضعیف بس گلوها را برد عشق رغیف. مولوی. زآنکه پستان شد حجاب آن ضعیف از هزاران نعمت و خوان و رغیف. مولوی. چونکه مطرب پیرتر گشت و ضعیف شد ز بی کسی رهین یک رغیف. مولوی. این سخن پایان نداردوآن خفیف می نویسد رقعه در طمع رغیف. مولوی. چون ببندی شهوتش را از رغیف سر کند آن شهوت از عقل شریف. مولوی
آبادانیی است نزدیک بلبیس وآن شهرکی در یک منزلی مصر است حاجیان هنگام حرکت از مصر در آنجا فرودآیند، زیارتگاهی دارد. (از معجم البلدان). قریه ای است در نزدیکی بلبیس، واقع در مصر. (از منتهی الارب) (از اعلام المنجد) (از انساب سمعانی). صاحب تاج العروس گوید: غیثه در مشرق مصر نزدیک بلبیس قرار دارد و شیخ ما آن را مصحف و محرف کرده مجدداً ذیل غیقه آورده است و مصریان آن را غیثه گویند، و بقولی ناحیه ای است در راه فرماء به مصر - انتهی. رجوع به غریف در تاج العروس و غیقه در این لغت نامه شود
آبادانیی است نزدیک بِلبَیس وآن شهرکی در یک منزلی مصر است حاجیان هنگام حرکت از مصر در آنجا فرودآیند، زیارتگاهی دارد. (از معجم البلدان). قریه ای است در نزدیکی بلبیس، واقع در مصر. (از منتهی الارب) (از اعلام المنجد) (از انساب سمعانی). صاحب تاج العروس گوید: غیثه در مشرق مصر نزدیک بلبیس قرار دارد و شیخ ما آن را مصحف و محرف کرده مجدداً ذیل غیقه آورده است و مصریان آن را غیثه گویند، و بقولی ناحیه ای است در راه فرماء به مصر - انتهی. رجوع به غریف در تاج العروس و غیقه در این لغت نامه شود
عمرو بن ادریس بن عبدالکریم، مکنی به ابوالطیب. برادر حسین بن ادریس محدث بود و به سال 321 هجری قمری درگذشت. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در منتهی الارب و قاموس غیقی (به قاف) آمده و صحیح غیفی است. رجوع به غیفه و غیقه شود حسین بن ادریس بن عبدالکبیر مولی عثمان بن عفان، مکنی به ابوعلی. از سلمه بن شبیب روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2). در منتهی الارب و قاموس غیقی (به قاف) آمده و صحیح غیفی است. رجوع به غیفه و غیقه شود
عمرو بن ادریس بن عبدالکریم، مکنی به ابوالطیب. برادر حسین بن ادریس محدث بود و به سال 321 هجری قمری درگذشت. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در منتهی الارب و قاموس غیقی (به قاف) آمده و صحیح غیفی است. رجوع به غیفه و غیقه شود حسین بن ادریس بن عبدالکبیر مولی عثمان بن عفان، مکنی به ابوعلی. از سلمه بن شبیب روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2). در منتهی الارب و قاموس غیقی (به قاف) آمده و صحیح غیفی است. رجوع به غیفه و غیقه شود