جدول جو
جدول جو

معنی غیه

غیه
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
تصویری از غیه
تصویر غیه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غیه

غیه

غیه
فریاد و صداو آواز بسیار بلند. (از برهان قاطع) (از آنندراج). غیو. غو. (برهان قاطع). فریاد برای کمک و یاری و استعانت. (ناظم الاطباء). خروش. رجوع به غو و غیو شود
لغت نامه دهخدا

غیه

غیه
تأنیث غَی ّ. رجوع به همین کلمه شود.
- وَلَدُ غَیَّه یا غیَّه، پسر زنا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ناپاکزاد. حرامزاده. ولدالزنا
لغت نامه دهخدا