- عَلَّقَ
- آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
معنی عَلَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
منطقی کردن، ذهن
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
عطر زدن، عطر
چشم بند کردن، عصب
قوی کردن، تقویت شده
تعریف کردن، سفارشی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
گمراه کردن، او گمراه کرد
ویرایش کردن، عدالت
نمک پاشیدن، نمک
تحویل دادن، صلح
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
کاهش دادن، او کم کرد
برعکس کردن، معکوس
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
متعلّق بودن، او دلبسته شد
تصحیح کردن، او بررسی کرد
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
عمیق تر کردن، عمق
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
زحمت دادن، او گرفتار شد
لوس کردن، متنعّم کردن
ماساژ دادن، ورز دادن
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
مسیحی کردن، او غسل تعمید داده شد، تعمید دادن
درخشش داشتن، درخشیدن
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
در آغوش گرفتن، در آغوش گرفت
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
جبران کردن، جبران کرد
پاره کردن