جدول جو
جدول جو

معنی عَلَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو

عَلَّقَ
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
عطر زدن، عطر
دیکشنری عربی به فارسی
چشم بند کردن، عصب
دیکشنری عربی به فارسی
قوی کردن، تقویت شده
دیکشنری عربی به فارسی
تعریف کردن، سفارشی
دیکشنری عربی به فارسی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
برعکس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
متعلّق بودن، او دلبسته شد
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
عمیق تر کردن، عمق
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
زحمت دادن، او گرفتار شد
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
مسیحی کردن، او غسل تعمید داده شد، تعمید دادن
دیکشنری عربی به فارسی
درخشش داشتن، درخشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
دیکشنری عربی به فارسی
در آغوش گرفتن، در آغوش گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
جبران کردن، جبران کرد
دیکشنری عربی به فارسی
پاره کردن
دیکشنری عربی به فارسی